معنی توهین کردن

مترادف و متضاد زبان فارسی

توهین کردن

اهانت کردن، بی‌حرمتی کردن، وهن کردن، خوار داشتن،
(متضاد) تکریم کردن، بزرگ داشتن


توهین

اهانت، بی‌حرمتی، تحقیر، خوارداشت، وهن،
(متضاد) تکریم، اهانت کردن، بی‌حرمتی کردن، خوار داشتن، وهن کردن،
(متضاد) احترام گذاشتن، خوار شمردن، سست کردن

فارسی به انگلیسی

توهین‌ کردن‌

Affront, Insult, Slight, Trash

حل جدول

توهین کردن

اهانت


توهین

خوار کردن، اهانت و بی‌حرمتی، خوار و خفیف کردن

خوار کردن، اهانت و بی حرمتی، خوار و خفیف کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

توهین کردن

ویزاستن


توهین

سست کردن، خوار شمردن

فارسی به ایتالیایی

لغت نامه دهخدا

توهین

توهین. [ت َ] (ع مص) سست کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). سست گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ضعیف گردانیدن. (از اقرب الموارد). خوار کردن. خوار شمردن. خوارداشت. ضعیف و سست شمردن. حقیر و سبک داشتن. سبک داشت. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). توهین که معمولاً استخفاف و کوچک شمردن استعمال میشود در لغت به معنی ضعیف ساختن است و در زبان عربی بجای آن اهانت گویند. (نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال 1 شماره ٔ 2). || (اِ) خواری و زبونی و ناتوانی و سستی. (ناظم الاطباء): توقیر من به تحقیر و تعظیم به توهین بدل گردد. (سندبادنامه ص 72).

فرهنگ عمید

توهین

خواروخفیف‌ کردن،
[قدیمی] سست‌ کردن،
[قدیمی] ضعیف ‌کردن،

فرهنگ فارسی آزاد

توهین

تَوْهِین، سُست کردن، خوار و حقیر کردن، ضعیف کردن، ذلیل کردن،

فرهنگ معین

توهین

خوار کردن، خوار داشتن، سُست کردن. [خوانش: (تُ) [ع.] (مص م.)]

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

توهین

دشنام، ناسزا

فارسی به عربی

توهین

استخفاف، اهانه، تشهیر، مخالفه، وقاحه

معادل ابجد

توهین کردن

745

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری